به بهانه انتشار تازهترين اثر حميد حسام پوتينهاي آشنا را عيدي دهيد
ننه با بغض گفت: ننه جان من كه نميفهمم تو اين همه افسوس زن و بچه شهدا رو ميخوري. بعد از شهادت تو، كي افسوس بچههاي تو رو بخوره؟! گفت: خدا.
خبرگزاري فارس: پوتينهاي آشنا را عيدي دهيد
خبرگزاري فارس - حسين قرايي؛ برخيها خيال ميكنند كتاب نوشتن در حوزه دفاع مقدس ساده است و با همان سادگي و ايضا بيسليقگي كه در همان برخيها يافت ميشود، 100 صفحه يا 200 صفحه مطلب را در گونياي به نام كتاب ميريزند و در گوني را با جوالدوز ميدوزند و باز هم با همان بيسليقگي، كه كاسبي نام دارد، منتظرند كتابشان به چاپ صدم برسد!!
يكي از بيشمار نويسندههايي كه با آن برخيها و جوال و جوالدوز قرابتي ندارند «حميدحسام» است. سالها پيش حسام را با كتاب «دليل» شناختم كه بر پيشاني صفحه اول آن بيت؛
اگر دل دليل است آوردهايم
اگر داغ شرط است ما بردهايم
را آورده بود و پايين بيت نام شاعر را قيد كرده بود؛ «قيصر امينپورِ» و دوستان ميگفتند كه او از دوستان و هم دانشگاهيهاي قيصر بوده است...
«پوتينهاي آشنا» توسط طراح خوش فكر و دغدغهمند كتاب مذكور «علياصغر بهمننيا» به دستم رسيد. شوق من براي خواندن كتابهاي دفاع مقدس شوقي وصف نشدني است، تازه اگر اسم نويسنده «دليل» روي آن باشد.
پوتينهاي آشنا، روايت زندگي، حماسه و شهادت «شهيد بختيار جمور» است. نثر ساري و جاري در كتاب، ساده و گيراست. حضور و بروز زلالي در واژهها ديدني است. تصوير واقعي كه به همراه تكه خاطرهها از شهيد در ذهن مخاطب نقش ميبندد با همان تصويري كه «بهمننيا» روي جلد طراحي كرده مماس است. براي آشنايي بيشتر خوانندگان با كتاب تازه «حميد حسام» چند نكته در پي ميآيد؛
1- نثر مقدمه كتاب كه به قلم حسام است، زيباست. در حقيقت صنايع ادبي زيبايش كرده است؛
«مينوشتم و غبطه ميخوردم و گاه در آيينه اشكهاي ليلي او ميگريستم و گاه با روح عاطفه كلام كودكانه يگانه دخترش زهرا جان ميگرفتم...»
(پوتينهاي آشنا ص 15)
در سراسر كتاب، اين لحن با توجه به قالب خاطره سادهتر ميشود؛ يعني اصل موضوع با رعايت امانت در نوشتار بيان ميشود و صحبتهاي خاطرهگو ذكر ميشود. حتي گاهي اوقات كه مخاطب گرم خواندن خاطره است، نويسنده از اين كه نثرهايش به سمت محاوره برود، ابايي ندارد؛
«رفتم بيخ گوش زنش خواندم كه: اگه ميخواي مانعش بشي كه نره جبهه، بچههات رو بكوب سرش.
ليلي گفت: نميتونم، حيا ميكنم. اصلا وقتي ميبينمش، لال ميشم و زبانم قفل ميشه.
توي همين گفتن و شنيدن بود كه شوهرش- بختيار- رسيد.
-ها. چيه رئيس. بازم حرفاي در گوشي ميزني!
فهميده بود كه دارم ليلي رو از سر دلسوزي، تحريك ميكنم...»
(همان ص 143)
2- قيد كردن نام راوي در پايان هر خاطره، مخاطب را از حوضچه مجهولاتي كه برايش پيش خواهد آمد نجات ميبخشد. علاوه بر اين نكته، سندي است كه با امضاي راوي تحويل مخاطب داده ميشود.
3- فهرست مطالب كتاب با هنرمندي تمام تنظيم شده است؛ مثلا وقتي نويسنده ميخواهد خاطرهاي از روزهاي كارگري شهيد جمور نقل كند اين گونه در صفحات ابتدايي كتاب خلاقيت ورزيده است؛
«شوخيهاي كارگري/ راوي: اسماعيل جمور/ دوست / سال 1357/ تهران/ روزهاي كارگري/32 »
شخصيت جذاب شهيد جمور باعث ميشود كه مخاطب لاجرعه كتاب را سر بكشد.
اگر تك و توك اغلاط املايي مثل برخواستن (ص136) كه بايد «برخاستن-بلند شدن» ميآمد، بگذريم، كتاب مذكور كتاب خوبي است.
پيشنهاد ميكنم اين كتاب را امسال عيدي دهيد؛ در پايان يك خاطره از «ثريا بيات»- زن برادر شهيد- به شما تقديم ميشود؛
«مادرش را ننه صدا ميكرد.
گفت: ننه! تو رو به خدا حلالم كن. از خدا بخواه برم پيش شهدا. ننه با بغض گفت: ننه جان من كه نميفهمم تو اين همه افسوس زن و بچهي شهدا رو ميخوري. بعد از شهادت تو، كي افسوس بچههاي تو رو بخوره؟!
گفت: خدا»
۱۷ / ۰۳ / ۱۳۹۳
نظرات شما
نام و نام خانوادگي :
ايميل :
نظر شما :
توجه نماييد : نظرات شما پس از تاييد مدير سايت نمايش داده خواهد شد
وضعيت نظر جديد :
---
نظرات ارسال شده :
تعداد نمايش :
۷۳۸۴
Copyright : www.KongerehSardaran.ir Email : Info
@
KongerehSardaran.ir Powered by :
ProgrammersHeaven